۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

از هست آمده بودیم..

12 نقد/نظر/پیام(همینجا)
ازهستی گذشتیم
و به سوی هیچ امدیم
به هیچ پیوستیم
از هیچ خواندیم
هیچکها را دیدیم
هیچ نوشته ها را مرور کردیم
هیچ گفته ها را باور کردیم
هیچ نبوده ها را تصور کردیم
هیچ نداده ها را سپاس گفتیم
و........
*
حالا هیچیم
هیچِ هیچ!!
هیچ نبودیم
از هست آمده بودیم؛
شبی با دستانی پر از یاس
پر از نسترن
وقتی به کوچه آمدیم؛
کلاغی آمد
با عینکی بر چشم!
ندا درداد، آی با شما هستم
شما که از هست آمده اید
هیچ می دانید هیچید؟
و ما باور کردیم
هیچ بودنمان را
و....
**
و هیچ تر از هیچ شدیم،
غروب شد
کلاغ رفت
و ما ماندیم با سیاهی شب...
***
باور کن
باور کن که هیچ نیستیم و هَستیم
باور تو ما را به بهشت خواهد برد
باورکن .......

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

من کشته شدم

3 نقد/نظر/پیام(همینجا)

با دستان تو ؛
کشته شدم!
بی آنکه قطره ای خون از گلویم بریزی.
*
مرا کشتی،
با یک نگاه،
یک آه
شاید به غمزه ای،
عشوه ای
و یا فریاد بی صدایی که از حنجره ات آمد، کشته شدم.
**
فریاد بی صدای تو،
مرا به سالهای بی صدایی ام کشاند
و با صدای بی صدای تو ....
***
مرا کشتی،
بی آنکه بخواهی دستت را به خونم بیالایی
شبیه قاتل ها نبودی،
حتی شبیه عربده کشانی که لاف جنایت می زنند.
****
بی صدا به سراغم آمدی،
آرام ماندی
و ذره ذره مرا با خود بردی،
من؛
 کشته ی صدای خاموش تو شدم.

                                            لینک این نوشته در سایت شعرنو کلیک کنید

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

عاشقانه ای برای بنفشه

7 نقد/نظر/پیام(همینجا)
گفتی؛
عاشقانه ای بگویم
یک ترانه ،
که هنگام لالای بنفشه ها  بخوانی و تیمارشان کنی.
گفتی؛
آوازهایم طعم لال دانه های گس را می دهند.
*
ازمن نیست،
از زبانم نیست
و حتی از احساسم نیست.
**
این نغمه ها
حتی اگر ناجور است
پژواکی است که از جنگل آهن ساطع می شود.
***
کدام عاشقانه را
برای بنفشه بگویم؟
وقتی بنفشه مادرعاشقان جهان است.....

                                       لینک این نوشته در سایت شعر نو کلیک کنید

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

صدای سکوت

7 نقد/نظر/پیام(همینجا)
با احترام:
تقدیم به استادم، سرکار خانم فیضی
- - - - - - - - - - - - - - - - -
برگی نیست،
بادی نیست،
دیگر حتی فریادی نیست.
*
خواب بودم
و خواب می دیدم،
صدایی آمد،
سرشار از سکوت
وسکوت را که گاه خواهر مرگ است با خود آورد.
**
بیدار شدم،
صدای سکوت بیدارم کرد
تاریک بود
حتی از آسمان هم برف سیاه می بارید
دیدمت،
گوشه ی باغچه، فانوس به دست ایستاده بودی
نگاهت کردم
خندیدی
لبخندت نور اورد
گویی آسمان روشن شد
صبح شده بود
خورشید که آمد؛
خبری از تو نبود،
فانوست را به شاخه ی لیمو آویخته و رفته بودی.
***
صدایت کردم،
نبودی انگار
رد پایت روی برفها مانده بود.
****
با رد پای تو سفر کردم
وقتی دیدمت؛
دوباره می خندیدی
بانوی بردبار باران و بنفشه؛
دارد عید می آید
یادمان باشد به چلچله ها سلامی دوباره کنیم
دارد عید می آید....
بیست و سوم آبان ماه 1389

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

گم شده بودیم/به یاد سینا مدبر نیا

9 نقد/نظر/پیام(همینجا)
تو را پیدا کرده بودم
گم شده بودی انگار
وقتی پیدایت کردم
می خندیدی
خندیدندت، خنده نبود
تیری بود که از چله رها می شد.
*
وقتی پیدایت کردم
خودت نبودی
انگار
یک تاریخ بود
انگار
 آنکه حرف می زد از غباری دور آمده بود
انگار
از لای کتابهای تاریخ کسی مسافر این زمان شده بود.
**
تو را پیدا کرده بودم
وقتی پیدایت کردم، گم شده بودی
و داشتی خودت را پیدا می کردی
من پیدایت کردم
اما انگار خودم هم گم شده بودم
وقتی گم شده بودم
داشتی پیدایم می کردی
گفتی
درود
و با درود من غنچه ی لبت شکفت.
***
گم شده بودیم
آری انگار گم شده بودیم
گفتی
حالا چطور پیدا شویم؟
داشتیم پیدا می شدیم
آری انگار داشتیم پیدا می شدیم
افسوس
خیابان تاریک بود و ما گم شده بودیم.
****
وقتی گم شده بودیم
شب بود
من خواب بودم
وتو انگار حالا تنها گم شده بودی
خبری از لالایی نبود
کسی ناز و نوازشت نمی کرد
آهن بود و خروار خروار مصیبت
انگار گم شده بودی و قرار نبود دیگر پیدایت کنم.
*****
آخ سینا،
سینا،
سینای خوب من،
انگار من گم شده بودم
آری من گم شده بودم
و تو رفتی تا خورشید
تا افق
و من گم شده بودم
آی مردم
یکی مرا پیدا کند.....

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

گلی بر تاقچه

2 نقد/نظر/پیام(همینجا)
به تو: که همیشه هستی
- - - - - - - - - - - - -

برای پلاسیدن گلی دوست داشتنی
گریه نخواهم کرد
یادش را گوشه ی تاقچه گرامی خواهم داشت،
به باغی خواهم رفت
وبا عطر گلهای زنده سرمست خواهم شد
ایمان دارم،
روزگار تنهایی و دلتنگی پایان خواهد یافت......

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

تو و کوهستان

3 نقد/نظر/پیام(همینجا)
مثل آن رود
در  ساعت دیدار،
خروشان
مثل ان کوهستان،
ستبر
و مثل ان ثانیه ها عاشقانه
یادت را با خود خواهم برد!
چه زود،
چه شیرین،
عقربه ها می دویدند!

                            لینک این نوشته در سایت شعر نو کلیک کنید

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

آخرین گناه

4 نقد/نظر/پیام(همینجا)
تو را از یاد می برم
                      تو نیز؛
                            برای آخرین گناه
                                       چشم در چشم یاس و نسترن ها
در آغوش سبزه و چمن
                            مرا از یاد ببر
                                         وخاطراتم را بسوزان!
*
تو را از یاد می برم ولی،
                     خاطراتت را به دیواری می آویزم که هر روز
                     در آمد و شد ناگزیر،
                                         از ان عبور می کنم.
**
تو را از یاد خواهم برد....