۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

گم شده بودیم/به یاد سینا مدبر نیا

تو را پیدا کرده بودم
گم شده بودی انگار
وقتی پیدایت کردم
می خندیدی
خندیدندت، خنده نبود
تیری بود که از چله رها می شد.
*
وقتی پیدایت کردم
خودت نبودی
انگار
یک تاریخ بود
انگار
 آنکه حرف می زد از غباری دور آمده بود
انگار
از لای کتابهای تاریخ کسی مسافر این زمان شده بود.
**
تو را پیدا کرده بودم
وقتی پیدایت کردم، گم شده بودی
و داشتی خودت را پیدا می کردی
من پیدایت کردم
اما انگار خودم هم گم شده بودم
وقتی گم شده بودم
داشتی پیدایم می کردی
گفتی
درود
و با درود من غنچه ی لبت شکفت.
***
گم شده بودیم
آری انگار گم شده بودیم
گفتی
حالا چطور پیدا شویم؟
داشتیم پیدا می شدیم
آری انگار داشتیم پیدا می شدیم
افسوس
خیابان تاریک بود و ما گم شده بودیم.
****
وقتی گم شده بودیم
شب بود
من خواب بودم
وتو انگار حالا تنها گم شده بودی
خبری از لالایی نبود
کسی ناز و نوازشت نمی کرد
آهن بود و خروار خروار مصیبت
انگار گم شده بودی و قرار نبود دیگر پیدایت کنم.
*****
آخ سینا،
سینا،
سینای خوب من،
انگار من گم شده بودم
آری من گم شده بودم
و تو رفتی تا خورشید
تا افق
و من گم شده بودم
آی مردم
یکی مرا پیدا کند.....

۹ نظر:

بانوي جنگل و دريا گفت...

سلام...به دل نشست و جاري كرد گم شدنمان را درود چون ...
و براي سينا مدبر نيا
يادت هميشه جاويدان است مرد گيلك...
و به قول خودت ..."گيلك بمنيد"...گيلك مي مانيم قول... قول و تا اونجا كه بشه براي گيلان سرزمين مادريمان و براي احياي زبانمان تلاش خواهيم كرد ...كه ميدونم خيلي اينو دوس داشتي ...سينا و شميم عزيزش باور
نبودنتان سخت است ...كاش...

گیله لوی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
گیله لوی گفت...

روز بدهات
بانوی جنگل راس بؤته

مو د هر کی ورجی بوشوم اینه نیویسنم :«گیلک بئمأنی»

بدار ایتو سینا یاد زنده بومونی

افشین جون: تی شعر خرم بو.. پیر شیبی برا....

گیلک بئمأنی

arefdarvish گفت...

درود بر شما
روان تازه درگذشتگان شاد باد.
هنگامی که دوستانی چون شما را دارند و برای آنها چامه می گویید به یقین شاد و مسرور هستند.
پاییز برگهای زیبایی را به زمین
می افکند.

شهراد شمالی گفت...

"از مرگ نهراسید از آن بترسید که زنده باشید و چیزی در وجودتان بمیرد"
روحشان شاد امیدوارم به جایی برسیم که در کمال باشیم و در این مرحله هرگز مرگ جدایی نیست پایان نیست ...

farzin karegar گفت...

افشين جان
حوصله وبلاگا نارم بعد سينا مره مشكله نتانم باور بوكونم بدون سينا بايد وبلاگا بينويسم بعد سينا سوم فكر كونم ده بي خيال ببم
نانم چي بو كونم تي دس درد نوكونه

نیوشا (ساحل حریر) گفت...

این غمنامه چقدر منو متاثر میکنه .
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .از اولین لحظه ای که شنیدم تا حالا هر کدام از ویلاگهای مربوط به مرگ این عزیزانی که نمی شناختم شان رو می خونم احساس می کنم همه جا بوی غم میده.

نیوشا (ساحل حریر) گفت...

این غمنامه چقدر منو متاثر میکنه .
روحشان شاد و یادشان گرامی باد .از اولین لحظه ای که شنیدم تا حالا هر کدام از ویلاگهای مربوط به مرگ این عزیزانی که نمی شناختم شان رو می خونم احساس می کنم همه جا بوی غم میده.

سپيده گفت...

سلام برادر نازنينم
براي خواندن دوباه ي سوگسرود سينا اومدم اينجا/ مجبور شدم تمام شعرها رو بخونم.

حس قشنگي داشت
حس عشق/ همدلي / جدايي ...
نمي فهمم چرا فقط رابطه هاي روحي و قلبي هميشه با كلي سد و رنج و مرگ و.. همراهه؟؟؟
شايد تقصير اون ميوه ممنوعه است كه اون زن و شوهر بي اجازه خوردند؟