۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

آه سهراب...

1 نقد/نظر/پیام(همینجا)
امروز؛
از هشت کتاب که نه،
حتا از هشتاد و هشت کتاب هم،
بره ای روشن نمی شود.
 زیرا؛
انبساط انار بی معنی است
و حتا شعرهایت،
دست آویزی است برای پزهای روشنفکری!!
آه سهراب؛
کاش آن روزها
بوم را سفره یی می کردی
و با رنگهایت
نقشی بر معده های گرسنه می زدی.
شاید امروز؛
پیغام ماهیها،
به گوش خدا می رسید.
.....................
پانزدهم مهرماه 1390
افشین معشوری

۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

روزهایت پرتقالی

1 نقد/نظر/پیام(همینجا)
تقدیم به خواهر زاده ی بیست و هشت روزه ام"یانا"
..













آهای ای دخترک؛
من حرف دارم با تو و این آمدن بشنو
کجا بودی ؟
نمی دانستی که اینجا تحفه بازار است؟
آهای ای دخترک؛
اینجا زمین است، مهد بی مهری
خوش آمد گویمت،
شادی و یک دنیا محبت
شور آوردی
نمی دانی چه بازاری است این سیاره ی خاکی
الهی روزهایت پرتقالی
روز و شبها سر دهی شادی
الهی شادمان باشی
و غم از گوشه ی قلبت فراری باد
نمی دانم که فردا
یا که فرداها چه خواهی گفت
نمی دانم چه خواهی سفت
عزیزم روزگاری بس سیاه است و غم انگیز است
نمی دانم،
نمی دانم چه خواهد شد در آن عهدی که در پیش است
برایت آرزوی خیردارم "جان یانا" باش سر زنده .....
.....
تقدیم به خواهر زاده یبیست و هشت روزه ام" سیده یانا موسوی راد"

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

آدم برفی

1 نقد/نظر/پیام(همینجا)























آه آدم برفی؛


کاش می دانستی دربهار،

ریشه ی کدام درخت خواهی بود
و زمستان آینده بر کدامین قله خواهی نشست.

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

جوجه کلاغ

2 نقد/نظر/پیام(همینجا)
آهای؛
جوجه کلاغ!!
سکوت قناری،
از هیبت و
غرش و
قارقار تو نیست.
**
شبها؛
وقتی در لانه ی کلاغ بزرگ!
سر بر بالین می گذاری
شاخه های مریم را به یاد بیاور..
**
آهای؛
جوجه کلاغ!
دارکوبها،
بر طبل رسوایی خود می کوبند.
آوازهایم برای تو،
طینت پلیدت را؛
در کدام قبرستان به سینه ی تاریخ بسپارم؟
**
جوجه کلاغ؛
تا رسیدن به بهار سیصدم راهی نیست؛
اما
قناری پیش از ان خواهد مرد....
**
آهای؛
جوجه کلاغ!!
لانه ی دروغین مهرت را بیارای،
قفس،
خانه ی قناریهاست......
25-2-1390

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

تقدیر

2 نقد/نظر/پیام(همینجا)
وقتی باغچه،
زیر سم های گرازی وحشی است!
چه فرق دارد،
ریحان باشی یا بوته ی شبدر؟
تقدیر ناگزیری است لگد مال شدن.......
سی و یکم فروردین 1390

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

مردِ گاری چی

6 نقد/نظر/پیام(همینجا)
من؛
پشت پنجره ایستاده ام
و تیر چراغ برق را
که ان بیرون
 از سرما می لرزد تماشا می کنم!
*
دارد باران می آید،
قطره های سوزن
تند و پی درپی،
 بر تن نحیف رهگذرِ خسته می زند
و مردی پشت گاری ضایعات
ته مانده ی حوصله اش را زار می زند!
**
دارد باران می آید
و یکی
 در گوشه ی دیگری از این بازار مکاره
درون  اتاقک شیشه ای
حمام بخار می گیرد .......
***
آخ؛
 دارد باز باران می آید....
کاش دیگر باران نیاید!
دهم بهمن 1389

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

بگو شاعر/برای شاعر کوچه ی تبریز

6 نقد/نظر/پیام(همینجا)
تقدیم به شاعر کوچه ی تبریز: یعقوب رستمی ثالث
.
تو را در کوچه ی تبریز
کنارِ تیرِ چوبینِ چراغِ برق
به یاد آرم.
*
تو ای شاعر،
همیشه سر سلامت باش.
**
ملالی نیست،
اگر مال و منالی نیست
اگر در سفره نانی نیست
جهان با این همه نامهربانی ها،
دروغ و محنت و کینه
تمام سخت جانی ها،
گذرگاهی ست.
***
سحرگاهان،
تو را در کوچه ی تبریز
دلت از غصه ها لبریز
به یاد آرم.
****
نمی دانم،
کجا بودم؟
در آن نوبت که دستت میهمان برف و بوران بود.
نمی  دانم که می دیدی مرا یا نه؟
ولی بودم،
تو را دیدم که زخم آن کبوتر را
و یا آن شاخ و برگ بوته ی گل را
چه می بستی!
*****
نمی دانم که می دیدی مرا یا نه،
ولی بودم،
تو را همواره می دیدم.
و ظهر هنگام،
صدای پیرِ مسجد را
به همراه نگاه کنجکاو تو
به گوشِ جان و دل هموارمی کردیم.
******
تو ای شاعر،
ملالی نیست،
ببین آن دخترک همواره می خندد!!
ملالی نیست اگر نان نیست
اگر آسایش جان نیست
ملالت باد آن روزی
که در سر نیست یک اندیشه ی پویا
بگو شاعر،
بگو تا عاقبت روزی
جهانت بوستان گردد.
*******
بگو تا روزگارت شادمان گردد....
نیمه شب چهاردهم دیماه 1389