۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

جوجه کلاغ

آهای؛
جوجه کلاغ!!
سکوت قناری،
از هیبت و
غرش و
قارقار تو نیست.
**
شبها؛
وقتی در لانه ی کلاغ بزرگ!
سر بر بالین می گذاری
شاخه های مریم را به یاد بیاور..
**
آهای؛
جوجه کلاغ!
دارکوبها،
بر طبل رسوایی خود می کوبند.
آوازهایم برای تو،
طینت پلیدت را؛
در کدام قبرستان به سینه ی تاریخ بسپارم؟
**
جوجه کلاغ؛
تا رسیدن به بهار سیصدم راهی نیست؛
اما
قناری پیش از ان خواهد مرد....
**
آهای؛
جوجه کلاغ!!
لانه ی دروغین مهرت را بیارای،
قفس،
خانه ی قناریهاست......
25-2-1390

۲ نظر:

پروانه گفت...

ورشید کجاست تا ببیند دوستی کلاغها را با مترسک بی روح مزرعه ؟!

چرا سردم است ؟! مرا گرم کنید با کلاه پشمی مهربانی!

اینجا همه منتظر نفس بهارند پس کو شکوفه های آشتی ؟!

کو نسیم سبز تبسم؟!

وای بر من ! عشق کلاغها دروغی بیش نبود !

فقط مترسک میداند آسمان خاکستری است و رنگش باید کرد !

پروانه گفت...

nدوست عزیز منظورم خورشیدبوده !نه رشید!