با احترام:
تقدیم به استادم، سرکار خانم فیضی
- - - - - - - - - - - - - - - - -
تقدیم به استادم، سرکار خانم فیضی
- - - - - - - - - - - - - - - - -
برگی نیست،
بادی نیست،
دیگر حتی فریادی نیست.
*
خواب بودم
و خواب می دیدم،
صدایی آمد،
سرشار از سکوت
وسکوت را که گاه خواهر مرگ است با خود آورد.
**
بیدار شدم،
صدای سکوت بیدارم کرد
تاریک بود
حتی از آسمان هم برف سیاه می بارید
دیدمت،
گوشه ی باغچه، فانوس به دست ایستاده بودی
نگاهت کردم
خندیدی
لبخندت نور اورد
گویی آسمان روشن شد
صبح شده بود
خورشید که آمد؛
خبری از تو نبود،
فانوست را به شاخه ی لیمو آویخته و رفته بودی.
***
صدایت کردم،
نبودی انگار
رد پایت روی برفها مانده بود.
****
با رد پای تو سفر کردم
وقتی دیدمت؛
دوباره می خندیدی
بانوی بردبار باران و بنفشه؛
دارد عید می آید
یادمان باشد به چلچله ها سلامی دوباره کنیم
دارد عید می آید....
بیست و سوم آبان ماه 1389